نماز

نماز که تمام شد مه بزرگي همچون ابر همه جا را فرا گرفت و پيامبر به سجده افتاد و شنيد که پروردگار مي فرمايد: «چون بر تمام انبياي قبل از تو پنجاه نماز واجب کرده بودم، همان پنجاه نماز را بر تو و امتت نيز واجب کردم.»

رسول خدا بي آنکه حرفي بزند، از سجده برخاست.

در راه بازگشت از سفر آسماني، وقتي پيامبر دوباره با موسي (ع) ملاقات کرد، موسي پرسيد:

- در اين سير و سفرت، چه کردي؟

پيامبر در ميان گفت و گوي خويش با موسي (ع) گفت:

- پروردگارم فرمود که بر هر پيامبري پنجاه نماز واجب کردم و همان را بر تو و امتت نيز واجب کردم.


 


 

موسي (ع) گفت:

- اي محمد! امت تو، آخرين امت هستند و ناتوان ترين امتها به حساب مي آيند. پروردگار نيز از برآوردن خواسته ي تو ابايي ندارد. اکنون برگرد و درخواست کن که قدري به امت تو تخفيف بدهد.

رسول خدا چنين کرد و ده نماز از پنجاه نماز کاسته شد.

بار ديگر وقتي پيامبر به موسي رسيد، موسي گفت:

- اين نيز زياد است و امت تو طاقتش را ندارند.

پيامبر (ص)، دوباره از خداوند تقاضاي کاهش نماز را نمود. به همين ترتيب و به درخواست پيامبر از پيشگاه پروردگار، نمازها کاهش يافت تا اينکه تعداد آن به پنج نماز رسيد. در اين هنگام، ندايي غيبي به گوش پيامبر رسيد:

- اي محمد! اکنون که بر پنج نماز صبر کردي، در برابر همين تعداد نماز، ثواب پنجاه نماز را خواهي داشت.

بعد نيز همان نداي غيبي ادامه داد:

- اي محمد! هر کسي از امت تو تصميم بگيرد که براي رسيدن به ثواب، کار نيکي انجام دهد و آن کار را انجام بدهد، ده برابر پاداش براي او مي نويسم و اگر نتوانست تصميمش را عملي سازد، يک ثواب برايش مي نويسم.

هر کس از امت تو تصميم بگيرد تا کار زشتي انجام دهد، اگر انجام بدهد، يک گناه برايش مي نويسم، و اگر منصرف شد و کار زشت را انجام نداد، هيچ گناهي بر او نمي نويسم ...


 



 

اما اين، تمام خير و نيکويي پروردگار نسبت به امت محمد نبود، و خداوند ادامه داد:

- اي محمد! ... هر گاه از امت پيامبران گذشته کسي گناه مي کرد، بايد سالها گريه کند تا توبه اش را بپذيرم. به آدم (ع) نگاه کن که به جهت يک ترک اولي سالها در آفتاب سوزان قرار گرفت و گريه کرد، تا اينکه توبه ي او را پذيرفتم.

اما امت تو، بيست سال يا پنجاه سال يا بيشتر اگر گناه بکند و بتواند پيش از آنکه مرگش فرا برسد، توبه کند، توبه اش را مي پذيرم ...

پيامبر پرسيد:

- خدايا! چه عملي از امت من، نزد تو بهتر و شايسه تر است؟

خداوند پاسخ داد:

- هيچ عملي نزد من، براي امت تو شايسته تر و بهتر از توکل بر من و راضي بودن به آنچه قسمت او کرده ام، نيست.

سپس به پيامبر خطاب شد:

- اي احمد! من تعجب مي کنم از سه بنده ي خودم:

اول، کسي که به نماز مي ايستد و مي داند در پيشگاه خدايش ايستاده و دستهايش را به درگاه او بلند کرده است؛ اما هنوز هم در قلب او غفلت است و به ديگري توجه دارد.

دوم، کسي که غذاي يک روز خودش را دارد، و غصه ي غذاي فردا را مي خورد.

سوم، کسي که نمي داند من از او راضي هستم يا غضبناک، و با اين ناداني خويش در دنيا خوش است و مي خندد ...

بعد از سکوتي کوتاه، به پيامبر خطاب شد:

- اهل دنيا، کساني هستند که خوراک و خشم و خنده و خواب آنها زياد است و از کساني که به آنها بدي کرده اند، عذرخواهي نمي کنند و هر گاه کسي از آنها عذر بخواهد، عذرش را نمي پذيرند. اهل دنيا در هنگام عبادت، کسل و در وقت معصيت، شجاع و شاد هستند ...

اما اهل آخرت، کساني هستند که به مردم سود فراوان مي رسانند و مردم از آنها در راحت و آسايش هستند ... چشمهايش گريان است و دلشان، هميشه به ياد من است ...

بعد از اينکه پروردگار، تعدادي ديگر صفات اهل آخرت را برشمرد، پرسيد:

- اي محمد! آيا بندگان زاهد مرا مي شناسي؟

پيامبر پاسخ داد:

- خدايا! آنها را برايم معرفي کن.


 



 

خداوند به او خطاب کرد:

- بندگان زاهد من، از بس در شب براي نماز بيدار شده و در روز، روزه گرفته اند، زرد و لاغر شده اند و زبان آنها هميشه به ذکر من گوياست.

آنها مرا به ترس از آتش جهنم و يا شوق ورود به بهشت، عبادت نمي کنند؛ بلکه به خاطر خودم، عبادتم را مي کنند و فرمانم را اطاعت مي کنند.

دوباره از پيامبر پرسيده شد:

- آيا مي داني عبادت چيست؟

پيامبر دوست داشت تا باز هم سخن پروردگارش را بشنود:

- خدايا! برايم بگو.

پروردگار فرمود:

- عبادت، داراي ده جزء است و نه جزء آن در طلب روزي حلال است؛ پس اگر غذاي خوردني و آشاميدني کسي پاکيزه گرديد، در حفظ و حمايت من مي باشد.

پيامبر در اين هنگام پرسيد: «خدايا! بزرگترين عبادت، نزد تو چيست؟»

خداوند پاسخ داد: «سکوت و روزه.»

پيامبر پرسيد: «آثار روزه چيست؟»

خطاب آمد: «روزه، موجب پيدا شدن حکمت و دانش براي روزه دار مي شود و انسان را به مقام پروردگار آشنا مي سازد و يقين او را به حضرت حق، استوار مي گرداند.

سپس از پيامبر پرسيده شد: «اي احمد! آيا مي داني به چه علت، تو را بر پيامبران ديگر خودم فضيلت بخشيدم؟»

پيامبر عرض کرد: «پروردگارا! نمي دانم.»

به او خطاب شد: «براي يقيني که در تو ديدم، و حسن خلقي که در تو مشاهده کردم، و بخششي که نسبت به فقيران و تهيدستان در تو وجود داشت. اي محمد! بدان که من، زمين خودم را توسط بندگاني که داراي چنين صفاتي هستند، حفظ مي کنم.»

 

ادامه در قسمت سیزدهم ...

 







برچسب ها :
<-TagName->